سال های میلادی 1977

هواپیمایی حامل دانه های قهوه، از آمریکایی جنوبی به راه افتاده و بر فراز شهری در کالیفرنیا در حال پرواز است. این هواپیما همچنین حامل مسافرانی مخفی می باشد: دسته ای از رتیل ها که خلبانان را تسخیر کرده و به سقوط هواپیما منجر می شوند. بعد از این اتفاق، این عنکبوت های سمی در میان مردم بد شانس شهر پخش می شوند و...

مردی می‌خواهد با دختر «سرپانچ» روستا ازدواج کند، اما به دلیل بی‌سواد بودن او را رد می‌کنند. او نذر می کند که با زنی ازدواج کند که تحصیلاتش از او بیشتر باشد.

منصور و دو دوستش نادر و امیر زندگی فقیرانه ای دارند و در کافه ای به مطربی مشغولند. امیر و نادر با نسرین و نوشین، دخترهای معزالدیوان، قرار ازدواج گذاشته اند؛ اما پدر، که قول همسری دخترهایش را به برادرزاده هایش داده است، با تبانی صاحب کافه مدعی می شود که امیر و نادر دخترهای صاحب کافه را اغفال کرده اند. مراسم عروسی به هم می خورد و بازپرس دو راه پیش پای آن ها می گذارند : یا زندان یا ازدواج با دخترها. آن ها از سر ناچاری روز مراسم ازدواج را معین می کنند؛ اما…

کینگ کنگ در حالی به هنگ کنگ می رود که یک جانور غول پیکر هیمالیا سعی می کند یک تارزانت سکسی روسی را از دست یک مروج لوس نمایش بیز نجات دهد. اکشن، مکان‌هایی که در هند اتفاق می‌افتد، و عاشقانه‌های بین نژادی باعث شد تا Variety به این حکم برسد: «کمپ بالا، سبک چینی».

یک نویسنده معمایی به شوهر خواهرزاده‌اش مظنون می‌شود که او را به قتل رسانده است و او با خفگی او در گاوصندوق خانه‌اش انتقام می‌گیرد.

سوفی، ویسکونتس والرود، از زمانی که شوهرش در آمازون ناپدید شد، معتقد است که بیوه است.

یک زن خانه دار باشکوه که نقشه انتقام شیطانی را از شوهر فاحشه خود، یک تاجر قدرتمند می کشد. جویا (فنچ ممکن است خیره کننده باشد، اما این مانع از تلاش همسرش جیانی (آلبرتو لیونلو) برای اغوا کردن هر زنی نمی شود...

یک نخست وزیر ظالم و خیانتکار نامه ای خودسرانه می نویسد که در آن برای سرنگونی امپراتور توطئه می کند. این نامه توسط گروهی که مصمم به افشای خیانت او هستند دزدیده می شود و او برای پس گرفتن آن دست از کار نمی کشد.

لوتوس لین، یتیم عصبانی و پرخاشگر، پس از مرگ مادرش در پی به دنیا آوردن او در زندان، به عنوان یک بودایی در معبد شائولین بزرگ می‌شود. لین که از عصبانیت غرق شده است از معبد اخراج می شود و تصمیم می گیرد از چهار مردی که پدرش را کشتند و مادرش را به زندان فرستادند انتقام سختی بگیرد.

راجش خانا نقش عمار را بازی می کند که یک مبارزه بیکار در زندگی است، فقط به این دلیل که به صداقت اعتقاد دارد. چشمان عمار با مرگ مادرش در یک تصادف رانندگی باز می شود. او متوجه می شود که مادرش به دلیل روش های صادقانه او نمی تواند در امان باشد. او برای بهبود سبک زندگی خود به باند کاپیتان جنایتکار بدنام می پیوندد، جایی که بلافاصله به سرسپردگی مورد علاقه آنها تبدیل می شود. چیز...