زهره (آزیتا لاچینی) و پسر جوانی به هم علاقه دارند، اما پدر دختر (هوشنگ بهشتی) با ازدواج آن دو مخالفت می‌کند. زهره و جوان هوسباز از زادگاه خود اصفهان می‌گریزند و در تهران اقامت می‌کنند. پس از مدتی پسر متوجه می‌شود که زهره از او آبستن است. او زهره را رها می‌کند و دختر مستأصل و سرخورده قصد خودکشی دارد؛ اما مرد خوش نیتی به نام پرویز (نصرت‌الله وحدت) سر راه او قرار می‌گیرد و پس از شنیدن درددل زهره می‌پذیرد که نزد خانوادهٔ دختر به عنوان شوهر او معرفی شود. چندی بعد دختر زایمان می‌کند، و مرد که دچار تشویش و عذاب وجدان شده ماجرا را به پدر دختر بازمی‌گوید، و پدر، زهره و فرزند خردسال او را از خانه بیرون می‌کند. پرویز برای نجات آن دو می‌پذیرد که زهره را به عقد خود درآورد و بچه را به فرزندخواندگی بپذیرد. آن دو در روزنامه می‌خوانند که جوان هوسبازی که از زهره هتک حیثیت کرده به دست زن معروفه‌ای (آپیک یوسفیان) به قتل رسیده‌است.
Zohreh (Azita Lachini) and a young boy are in love, but the girl's father (Houshang Beheshti) opposes their marriage. Zohreh and the young Hosbaz escape from their hometown of Isfahan and live in Tehran. After a while, the boy realizes that Venus is pregnant with him. He leaves Venus and the desperate and frustrated girl tries to commit suicide; But a well-meaning man named Parviz (Nusratullah Vahdat) gets in her way and after hearing Zohreh's heartache, she agrees to be introduced to the girl's family as her husband. A short time later, the girl gives birth, and the man, who is suffering from anxiety and remorse, tells the story to the girl's father, and the father, Venus and the young child drive her out of the house. To save the two, Parviz agrees to marry Venus and adopt the child. The two read in the newspaper that a young prostitute who had insulted Zohreh had been killed by a famous woman (Apik Yousefian).
