ژانرها کمدی

وقتی یک حسابدار بریتانیایی با یک آمریکایی ازدواج می‌کند، مرد سعی می‌کند زن را تغییر دهد. همسر ساعات کاری معمولی ندارد، بنابراین به او مشکوک می‌شود و یک کارآگاه استخدام می‌کند.

"لونی بیل" (الویس پریسلی) سوارکاری است که تلاش می کند تا شروع دوباره فصل سوارکاری شغلی بدست آورد. او به شهر دیگری سفر می کند تا به توصیه دوست خود در مزرعه ای کار کند اما او را نمی تواند پیدا کند. صاحب مزرعه،"ورا ردفورد" او را به عنوان مسئول اصطبل استخدام می کند ...

پسر عاطفی یک ناخدای قایق رودخانه ای می آید تا به خدمه پدرش بپیوندد.

در یک کشور، سازندگان مهمات با چوب لباسی مانور می دهند تا با هموطنان خود به عنوان کارکنان شخصی خود، دیکتاتور شوند.

یک بچه ثروتمند تنها و از نظر عاطفی نادیده گرفته شده، به یکی از مردانی که او را در جریان یک سرقت ناموفق از گاوصندوق پدرش می دزدند، دلبستگی پیدا می کن

ناصر فداکار و تقی بی‌آزار در مؤسسه ای برای خوشه کار می‌کنند. خوشه از کار و رفتار آن‌ها رضایت ندارد و هر دو را به مرخصی اجباری می‌فرستد. آن دو با اتومبیل قراضهٔ زن صاحب خانه‌شان به سفر می‌روند و در جاده با مینا آشنا می‌شوند. مینا خوانندهٔ مشهوری است که عمه اش و مباشران او، سوسول و عبدالله بوقی مراقب او هستند، تا به فکر مطالبهٔ ثروتش، که عمه به کمک سعید و با جعل سند، آن را تصاحب کرده، نیفتد. سعید خواهان ازدواج با مینا و دریافت نیمی از ثروت او است. مینا ناصر را به کمک می‌طلبد. عمه با هیپنوتیزم کردن مینا بساط مراسم ازدواج سعید و مینا را فراهم می‌کند و ناصر به کمک مردی که وانمود می‌کند قادر است اشخاص را خواب و وادار به صحبت کند و با شلوغ کاری‌های تقی، که لباس زنانه به تن کرده، مراسم عقد آن‌ها را به هم می‌ریزند. تقی مینا را می‌رباید و ناصر سعید را تحویل پلیس می‌دهد. سرانجام ناصر با مینا و تقی با دوست مینا زندگی مشترکی را آغاز می‌کند.

سه پسر «علاءالدین» با شیطنت و مزاحمت هایشان مردم شهر را به ستوه درآورده‌اند تا اینکه یکی از پسران شیفتهٔ دختر حاکم می‌شود..

بن جونز (گلن فورد) و هاودی لوییس (هنری فوندا) کابوی هایی هستند که زمانشان را صرف رام کردن اسب و خوش و بش کردن با دو خواهر (کاتلین فریمن، جوان فریمن) می کنند. آن ها یک اسب رام نشدنی به نام اولد فولر را با ویسکی ذرت معامله می کنند اما بعد از مدتی مشتریشان اولد فولر را پس می آورد و آن ها ...

مردی به دوستش یک سری درس می دهد که چگونه بدون اینکه گرفتار شود به همسرش خیانت کند.

به دلیل کمبود مرد پس از جنگ داخلی، یک شهر کوچک غربی به یک مجرد با انگیزه های پنهان اجازه می دهد تا با ازدواج یک دزد اسب را از چوبه دار نجات دهد. آنها باید با باند قدیمی او، کلانتر، بانک و یکدیگر برخورد کنند.