ژانرها کمدی

کمیسر ریزو در ناپولی از یک پلیس از آفریقای جنوبی که می خواهد او را ملاقات کند ، پیامی دریافت می کند. ایمیدیتلتز قبل از این ملاقات ، پلیس افریقای جنوبی کشته می شود. در حال مرگ او به ریزو تصویری از پسرش کوچک بدو را نشان می دهد. ریویو برای پیدا کردن آنچه پلیس در حال کار بود و پیدا کردن بدو به یوهانسبورگ سفر می کند

هانی فیشر در این شهر کوچک غربی که پیرامون مزارع طلای بزرگ رشد کرده است به مردی قدرتمند تبدیل شده است. فیشر و باند وی موفق شده اند تا از طریق کلاهبرداری ، قتل و ترور ، اجاره زمین های مهم تولید طلای منطقه را بدست آورند. یک کمیسر ایالتی برای بررسی اجاره نامه ها ، که برای قدرت فیشر بسیار مهم است ، به شهر می آید. گربه استیونز و هاچ بیسی با نوازندگان سیرک و سکونتگاه های شهر به رهبری دوست استیونز فینچ برای پیکار با فیشر و دامدارانش به نیروهای خود پیوستند.

بدن یخ زده Paul Fournier در گرینلند کشف می شود که در طی یک سفر علمی در سال 1905 ناپدید شد. کاملاً محافظت شده وی که در دهه 1960 به زندگی بازگردد. فرزندان او از او مراقبت می كنند: از شوك فرهنگی كه در آن رفتار می كنند ، صرفه جویی كنند تا باور كنند كه سال 1905 است و آنها پسر عموی او هستند ، عمو

زن قادر به یافتن فرزند فراری خود نیست ، یک زن دو جوان سابق خود را از جوانی فریب می دهد ، یک معلم با اخلاق خفیف و یک روزنامه نگار سرسخت ، که هر یک از آنها پدر واقعی هستند تا بتوانند از آنها کمک بگیرند.

یک پسر بی پروا و یک تفنگدار تفنگدار ، زندگی یک راننده را از حلق آویز نجات می دهد. دایی پسر می میرد و یک خانه و مقداری زمین خشک و بی فایده را به پسر واگذار می کند. دایی در حال مرگ قول رانشگر را برای کمک به پسر به دست آورد تا آنچه را که اوست ، بدست آورد. در همین حال اسلحه ساز تصمیم گرفته است كه راننده پس از قبلاً با او بودن ، با دختر خود ازدواج كند. این دو تا زمانی که وارد شهر شوند و میراث پسران را پیدا کنند - به یک سری دعواها و ضرب و شتم وارد می شوند ، که به نظر می رسد به اندازه اولین بار فایده ای ندارد.

"بولدوزر" ، ستاره سابق فوتبال ، اکنون به عنوان ماهیگیر مشغول به کار است. از آنجا که گروهی از افراد خیابانی مسابقه فوتبال را علیه ارتش محلی برگزار می کنند ، از وی خواسته می شود که مربی آنها باشد. قایق او توسط یک زیردریایی صدمه دیده و در حال حاضر هیچ کاری ندارد ، بنابراین او موافقت می کند

خدمه "ترینیتی" فیلمی دیگر از دوران مدرن می سازد. پلاتا و سالود خلبانانی هستند که برای پول بیمه هواپیما را فرو می برند. آنها واقعاً در جنگلهای آمریکای جنوبی تصادف می کنند. این طرح شامل "آقای بزرگ" است که خیلی خیلی کم الماس را از معدنچی خریداری می کند و اراذل و اوباش دارد که قیمت را پایین می آورد. البته پلاتا و سالاد در کنار معدنچیان هستند

یک زن و شوهر از برادران دزد دو بیتی سعی می کنند تا به پدر در حال مرگ خود قول بدهند: به هم بچسبید و یک قانون شکن موفق باشید. بامبینو با اکراه موافقت خود را برای نشان دادن طناب های جوان تر ترینیتی نشان می دهد ، اما رفتارهای آرام آنها با کمک مکرر کمک به خانواده خود که در ابتدا برگزار می شدند ، از بین می رود. تفریح و سرگرمی در شهر و مأموریت محلی اسپانیا که در آنجا به مأمورین فدرال می روند ، که به اشتباه با علاقه عشق جوان ترینیتی ، دختر خانواده فوق الذکر شناخته شده است.

بچه و بن در یک مسابقه کراوات را به دست می آورند تا یک باتلاق تپه سرخ با یک توپ زرد رنگ به دست بیاورند. در حین مسابقه داغ و آبجو بچه و بن ، برای دیدن اینکه چه کسی حشره غروب را حفظ خواهد کرد ، یک جمعیت محلی آن را تخریب می کند! کید و بن می خواهند انتقام بگیرند ... و جایگزین حشرات تپه ای خود شوند

میسون هنگامی که کامیون خود را به راحتی سوار اسب سواری می کند ، کامیون رانندگی می کند. پلیس راهنمایی و رانندگی آنها را برای کنترل متوقف می کند اما برای دو سارق اشتباه گرفته می شود. آنها موفق می شوند با روشی بسیار عجیب و غریب از این وضعیت فرار کنند ، اما فقط در وضعیت بدتری قرار می گیرند. آنها سعی می کنند اولین پرواز را در دسترس فرودگاه قرار دهند. این زوج نه تنها می توانند پرواز رایگان به میامی داشته باشند بلکه کسی کیسه ای پر از میلیون دلار به آنها می دهد. بعداً روسکو و میسون خواهند فهمید که این بار برای دو مأمور مخفی گیج شده اند اما خیلی دیر شده است ، اکنون خیلی عمیقاً درگیر اوضاع هستند. بدیهی است که یک وضعیت خنده دار است