ژانرها هیجان انگیز.عاشقانه

شیامو یتیمی است که با مربی خود زندگی می کند و کار خود را دزدی کرده است. در حالی که مربی او در بیمارستان در حال بهبودی است، شیامو پس از شکستگی، تصمیم می گیرد مستقیماً برود. او با نویسنده محبوب دیپاک اشتباه گرفته می شود و با احترام قابل توجهی مواجه می شود. برای خوشحالی او، با دیپاک بیمار روبرو می شود که شبیه او است. دیپاک بیمار است و به زودی از دنیا می رود و شیامو ...

چهار سرباز در ازای گرفتن پول ، سلاح های ارتش را ربوده و به شخص مرموزی بنام دی کی می فروشند ، در این بین یک سرگرد وظیفه شناس به نام مالهوترا آنها را در حین ارتکاب جرم دستگیر می کند ولی بدست آنها کشته می شود و به خیانت متهم می گردد ؛ بیست سال از ماجرا می گذرد و اکنون پسرِ مالهوترا یعنی ویکی (بابی دئول) از هندوستان به استرالیا می رود تا آن چهار نفر را که صاحب ثروت و قدرت شده اند پیدا کند و از بین ببرد...

از طرف مردم و به ویژه زنان دهکده ای که در آن زندگی می کند مورد تنفر واقع شده و آنها تصور می کنند او یک ساحره است.او از کوهستان نزدیک دهکده بالا رفته تا به غار بالای آن برسد.او موفق می شود نوری آبی را که هنگام ماه کامل می درخشد ببیند.بسیاری از مردان جوان دهکده هنگام تعقیب او کشته می شود و...

آمار (راجش خانا) و پرم (پرم چوپرا) دوستان دانشگاهی هستند، در حالی که آشا (بابیتا) و شوبانا (نظما) با هم دوست می شوند. ازدواج ترتیب داده شده است؛ یک مشکل وجود دارد مهریه مطالبه می شود. در مورد پرم، برادر بزرگترش که تصمیم گرفته بود هرگز درخواست جهیزیه نکند، مجبور است این کار را انجام دهد تا پرم بتواند بلیط هواپیمای خود را برای تحصیلات عالی به آمریکا بخرد. رامپراساد، پدر آشا

احمد رمزی برای سرقت از گاوصندوق شرکتی اقدام می‌کند...

بهرام از دست مصطفی، غلام و شکوه از اصفهان به آبادان می‌گریزد و در معاشرت با ناخدا احمد به دختر او، طلا، علاقه‌مند می‌شود…

مادری از رفتار هول آور غلام می میرد، و رضا، که قاچاقچی است، با دختر او شهلا ازدواج می کند. رضا به شهر دیگر می رود؛ اما به جهت بزه کاری به حبس می افتد. شهلا، که دختری به نام زهره به دنیا آورده ، از مزاحمت های غلام در امان نیست ، و ناچار محل سکونت خود را ترک می کند. رضا، پس از چهارسال ، از زندان آزاد می شودو زن و فرزندش را نمی یابد. شهلا سر راه تاجری به نام شیرازی قرار می گیردکه پس از مدتی از او خواستگاری می کند، رضا عکس همسرش را تکثیر می کند و به کمک دوستش ماشاالله در اختیار رانندگان تاکسی قرار می دهد. غلام و رضا، هم زمان، شهلا را می یابند. اما وقتی همسر و فرزندش را در کنار محمد شیرازی سلامت و خشنود می یابد آن ها را ترک می کند. رضا با غلام، که مزاحم زندگی همسرش است ، در می افتد و او را به

سیلویا برای فرار از دست معشوق سابقش مارک، به برزیل می رود، جایی که دکتر سانتامو او را به امانوئل زیبا تبدیل می کند. با این هویت جدید بیداری جنسی به وجود می آید که با خاطرات او از مارک پیچیده می شود. مانند سایر نوشته های این مجموعه، پیچش های داستانی فرصت های زیادی برای افشای شخصیت ها فراهم می کند.

برهمدات، یک بارون پولدار استیل به دروغ در قتل بهترین دوست و شریک تجاری خود پرمچاند محکوم می شود. زمانی که براهمدات در زندان است، از منابعی متوجه می شود که دامادش ایندرجیت برای دستگیری او توطئه کرده است تا بتواند امپراتوری خود را به دست بگیرد. برهمدات انتقام می گیرد که به محض آزاد شدن، انتقام کامل را از ایندراجیت خواهد گرفت. انتقام گرفتن برهمدوت .

راج صنعتگر ثروتمند با پریا در شیملا ملاقات می کند و دیوانه وار عاشق او می شود، اما او به او توجهی نمی کند. مادرش به او می گوید که باید با او ازدواج کند چون او آدم خوبی است و او باید همه چیز را درباره گذشته اش به او بگوید. پریا نامه ای به راج می نویسد که خدمتکارش هاری آن را اشتباه می نویسد و نامه دیگری را جایگزین می کند. راج وقتی متوجه می شود که مادر پریا بوده است، شوکه می شود