ژانرها ماجراجویی، کمدی

«رعنا» دختر ماهیگیر فقیری است که آرزویش داشتن یک قایق موتوری است و سرانجام با پس‌انداز سالها فعالیت خود و پدرش، راهی می‌شود که قایق را بدست آورد. رعنا با «بهرام» (یکی از جوانان بندر) همسفر می‌شود. در بین راه گروهی که با بهرام در گذشته درگیری داشتند، برخورد کرده و نزاعی سخت درمی‌گیرد و در پایان نیز پس‌انداز رعنا را به سرقت می‌برند. رعنا و بهرام ماجرا را پی‌گیری کرده و سرانجام سارقین را یافته و پول را پس می‌گیرند. رعنا قایق موتوری مورد نظرش را بدست می‌آورد.

ناصر فداکار و تقی بی‌آزار در مؤسسه ای برای خوشه کار می‌کنند. خوشه از کار و رفتار آن‌ها رضایت ندارد و هر دو را به مرخصی اجباری می‌فرستد. آن دو با اتومبیل قراضهٔ زن صاحب خانه‌شان به سفر می‌روند و در جاده با مینا آشنا می‌شوند. مینا خوانندهٔ مشهوری است که عمه اش و مباشران او، سوسول و عبدالله بوقی مراقب او هستند، تا به فکر مطالبهٔ ثروتش، که عمه به کمک سعید و با جعل سند، آن را تصاحب کرده، نیفتد. سعید خواهان ازدواج با مینا و دریافت نیمی از ثروت او است. مینا ناصر را به کمک می‌طلبد. عمه با هیپنوتیزم کردن مینا بساط مراسم ازدواج سعید و مینا را فراهم می‌کند و ناصر به کمک مردی که وانمود می‌کند قادر است اشخاص را خواب و وادار به صحبت کند و با شلوغ کاری‌های تقی، که لباس زنانه به تن کرده، مراسم عقد آن‌ها را به هم می‌ریزند. تقی مینا را می‌رباید و ناصر سعید را تحویل پلیس می‌دهد. سرانجام ناصر با مینا و تقی با دوست مینا زندگی مشترکی را آغاز می‌کند.

ملوان افسانه توسط الهه اریس برای سرقت کتاب صلح قاب می شود و باید به قلمرو او در انتهای جهان سفر کند تا آن را پس بگیرد و جان دوست دوران کودکی خود شاهزاده پروتئوس را نجات دهد.

سه دوست، هرزگی و قمار را کنار می‌گذارند و در خانهٔ مرد میلیونری استخدام می‌شوند…

داستانی درباره افسانه ترکی به نام "کوروغلو". زمانی که حاکم بولو تصمیم می گیرد پدرش را نابینا کند، نام "کوروغلو" را می گیرد. این به معنای پسر یک مرد کور است. و پس از اینکه حاکم بولو پدرش را می کشد تصمیم می گیرد انتقام پدرش را بگیرد.

بیوگرافی و بازآفرینی خیالی ماجراهای سه تن از گرداورندگان افسانه های آلمان.

توتوکامن یک سرگرم کننده و یک توهم پرداز است که در کلوپ های شبانه مختلف مصر با کمک مدیرش تارانتنکامن اجرا می کند. توتوکامن با استفاده از ترفندهای پنیر، وانمود می کند که پسر خدای آمون است.

جادوگر به روستای علاءالدین سفر می کند که مشخص می شود در نزدیکی مرز با چین قرار دارد و در آنجا با تظاهر به عموی گمشده علاءالدین کمک می گیرد و پیشنهاد می دهد که ثروت خود را به علاءالدین بسپارد. در یک نقطه، شخصیت جادوگر داستان سفرهای خود به چین، هند و ایران را تعریف می کند و ما مونتاژی از این ماجراها را می بینیم و به نوعی جالب است...

دایی. ماموران ناپلئون سولو و ایلیا کوریاکین برای متوقف کردن یک T.H.R.U.S.H فرستاده می شوند...

یک سگ فراری از سیرک با پسری که در ارتباط بر قرار کردن با دوستانش مشکل دارد، رفیق میشود.